نکات صرف ونحو به ترتیب مثالهای آن درخطبه (2 ـ 6) (تصحيح شده)
فعل مضارع روش ساختن
فعل مضارع، مانند ماضی دارای چهارده صيغه است که از صيغه ی اوّل
فعل ماضی ساخته می شود. ترتيب ساختن آن ازمادّه «ضَرَبَ» (زد) به
شرح ذيل است:
1.يکی از حروف(ا،ت،ی،ن)را برسر فعل ماضی در می آوريم: ضَرَبَ يضَرَبَ
2.فاء الفعل را ساکن می کنيم: يضَرَبَ يَضرَبَ
3. عين الفعل آن را با توجّه به وزن آن، تغيير می دهيم: يَضرَبَ يَضرِبَ
4. آخر آن را رفع می دهيم: يَضرِبَ يَضرِبُ ، رفع دادن مضارع ، به اضافه کردن ضمّه يا نون مفتوح و مکسور به آخر آن است؛ به ترتيب ذيل :
ـُ (ضمّه): به صيغه های 1،4، 7، 13، 14.
نِ: به صيغه های 2، 5، 8، 11(مثنی ها).
نَ: به صيغه های 3، 9، 10.
نکته: صيغه های 6 و 12 علامت رفع ندارند.
توجّه: حرکت عین الفعل سماعی است؛ يعنی ممکن است مفتوح، مکسور و يا مضموم باشد که معمولاً با استفاده از فرهنگ لغت می توان آن را به دست آورد. در لغت نامه، چنين نوشته شده است:
ضَرَبَ ـِ : یعنی عين الفعل مضارعِ فعلِ ضَرَبَ مکسور است : يَضرِبُ
نَصَرَ ـُ : یعنی عين الفعل مضارعِ فعلِ نَصَرَ مضموم است : يَنصُرُ
عَلِمَ ـَ : یعنی عين الفعل مضارعِ فعلِ عَلِمَ مفتوح است : يَعلَمُ
(صرف مقدّماتی حميد محمّدی ص 42)
[کان ـُ : یعنی عين الفعل مضارعِ فعلِ کان مضموم است: يکونُ
أَكُونُ: صيغه سيزدهم فعل مضارع، با تبدیل کردن حرف مضارع «یاء» به «ا» ساخته می شود. يَکونُ => اَکونُ
نام ـَ : یعنی عين الفعل مضارعِ فعلِ مفتوح است: يَنامُ تَنَامُ: صیغه هفتم فعل مضارع، با تبدیل کردن حرف مضارع «یاء» به «تاء» ساخته می شود. یَنام => تَنامُ
اَضرِبُ: صيغه سيزدهم فعل مضارع، با تبديل کردن حرف مضارع «ياء» به «اَ» ساخته می شود. (مثال ازمتن خطبه 6 نهج البلاغه اصغری) ]
ضمایر متصل جرّی
ضمایر متصل جرّی همان ضمایرمتصل نصبی هستندکه پس ازاسم یا حروف جر، مانند: مِن(از)، لَ(برای)، فی(در) آورده می شوند. مانند: کِتابُهُ، مِنهُ، لَهُ (صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 194)
[مانند: «الَيها» و«رَاصِدُهَا»،«عنهُ»، «عَلَیَّ»، «يومی»، در جمله ی: حتّی يَصِلَ الَيها طالِبُها وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ ، ... ، حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي. فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيّ، ... (مثال ازمتن خطبه 6 نهج البلاغه اصغری)].
اسم فاعل واسم مفعول
اسم فاعل، اسمی است که دلالت می کند بر کسی يا چيزی که کاری از او صادر شده يا دارنده ی حالت غير ثابتی است. مانند: ضارِب (زننده) ضارب به شخصی و گفته می شود که عمل «زدن» از او صادر شده باشد. (صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 160)
مانند:«طالِب»،«راصِد»،«سامِـع»،«سامِـع»،«مُقبِل»،«مُطيع»،«مُريب»
«مُدبِر»
حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً.
(مثال از متن خطبه 6نهج البلاغه اصغری)
(طالِب = طلب کننده، خواهان)، (راصِد = ديده بان، نگهبان)،( سا مِـع = شنونده )، (عاصِی = عصيانگر، سرکش) ( مثال ها از متن خطبه 6 نهج البلاغه اصغری)
[طالِب اسم فاعل است، برکسی یا چیزی که کاری ازاوصادرشده یا دارنده حالت غیرثابتی است، دلالت می کند ودرثلاثی مجرد، بروزن «فاعل» می آید.
مُقبِلِ اسم فاعل درغیرثلاثی مجرد می باشدکه با قراردادن «میم مضموم» به جای حرف مضارع و«مکسور»کردن حرف ماقبلِ آخرآن ،ساخته می شود: أَقبَلَ مضارع معلوم = یُقبِلُ اسم فاعل = مُقبِل (مثال ازمتن خطبه 6 نهج البلاغه اصغری)]
اسم مفعول، اسمی است که دلالت می کند بر کسی يا چيزی که کار بر روی اوواقع ويا حالت غير ثابتی در او محقّق شده است؛ مانند: مَضروب (زده شده)، مضروب، به شخصی گفته می شود که عمل زدن بر او واقع شده است.(صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 161)
مانند: (مدفوع = باز داشته شده)
( مثال از متن خطبه 6 نهج البلاغه
اصغری)
روش ساختن اسم فاعل و اسم مفعول
اسم فاعل ،در ثلاثی مجرد بر وزن «فاعِل» و اسم مفعول بر وزن «مَفعوُل» می آيد.
هر يک ازاسم فاعل ومفعول،دارای شش صيغه هستند که از اين قرارند:
* اسم فاعل:
مذکّر: مؤنث:
1. مفرد: ناصِرٌ(ياری کننده) 4. مفرد: ناصِرَةٌ (ياری کننده)
2. مثنی: ناصِرانِ (ياری کنند گان) 5. مثنی: ناصِرَتانِ (ياری کنندگان)
3. جمع: ناصِرونَ (ياری کنندگان) 6. جمع: ناصِراتٌ ( ياری کنندگان)
* اسم مفعول:
1. مفرد: مَنصُورٌ(ياری شده) 4. مفرد: مَنصوُرَةٌ (ياری شده)
2. مثنی: مَنصوُرانِ (ياری شد گان) 5. مثنی: مَنصوُرَتانِ (ياری شدگان)
3. جمع: مَنصوُرونَ (ياری شدگان) 6. جمع: مَنصوراتٌ ( ياری شدگان)
(صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 161)
اسم فاعل ومفعول در غير ثلاثی مجرد:
اسم فاعل ومفعول در غير ثلاثی مجرد، با قرار دادن «ميم» به جای حرف حرف مضارعه ساخته می شود. در صورتي که حرف ما قبل آن را «مکسور» کنيم، اسم فاعل و در صورتي که آن را «مفتوح» کنيم، اسم مفعول به دست می آيد؛ مانند:
اَحسَنَ => مضارع معلوم: يُحسِنُ => ميم مضموم مُحسن
زَلزَلَ => مضارع معلوم يُزَلزِلُ => ميم مضموم مُزَ لزل
اسم فاعل:مُحسِن(احسان کننده)، مُزَلزِل (لرزانده)،
اسم مفعول: مُحسَن(احسان شده)، مُزَلزَل (لرزانده شده)، (صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 162)
(مُقبِل =روی آورنده )، (مُطيع = فرمانبردار)، (مُريب = شکّاک)، (مُدبِر= پشت کننده)، (مُستأثَر= اختصاص داده شده) ( مثال ها از متن خطبه 6 نهج البلاغه اصغری)
اسم فاعل و اسم مفعول در غير ثلاثی مجرد نيز مانند ثلاثی مجرد، شش صيغه دارند. ... (صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 162)
أَبَداً ظرف منصرف یَوم ظرفهای هستند که هم به صورت ظرف وهم غیر ظرف (مبتدا، فاعل) استعمال می شوند.(نحو متوسطه حمید محمدی)
اسم اشاره
اسم اشاره، اسمی است که به وسیله آن، به شخص یا چیز معینی اشاره می شود مانند: (هَذا: این)، (ذَلِکَ :آن)،(أُولَئِکَ:آنان)
اقسام اسم اشاره
مذکّر مؤنث
1. مفرد: ذَا 4. مفرد: تی يا ذِهِ
2. مثنی: ذَانِ، ذَينِ 5. مثنی: تانِ، تَينِ
3. جمع: أُولاَءِ 6. أُولاَءِ
*معمولاً بر سر اين اسمهای اشاره « ﻫ'» تنبيه آورده می شود:
هَذَا، هَذانِ، (هَذينِ)، هَؤُلاَءِ هَذِهِ، هَاتَانِ، (هَاتَينِ)، هَؤُلاَءِ
*کلماتی که برای اشاره به دور به کار می روند؛ عبارتند:
مذکّر مؤنث
1. مفرد: ذَلِکَ 4. مفرد: تِلکَ
2. مثنی: ذَانِکَ، ذَينِکَ 5. مثنی: تَانِکَ، تَينِکَ
3. جمع: أُولَئِکَ، (أُولاَلِکَ) 6. جمع: أُولَئِکَ،(أُولاَلِکَ)
توجّه: برای اشاره به مکان ،از کلمات ذيل استفاده می شود:
هُنا، هَهُنا (اينجا)، هُنَاکَ، هُنَالِکَ، ثَمَّ (آنجا) (صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 198 و199)
حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا. ( مثال ها از متن خطبه 6 نهج البلاغه اصغری
معتلات (1)
مثال:
از آن جا که در کلمه های معتلّ، حرف علّه وجود دارد، اين کلمات نم یتوانند مانندکلمات سالم صرف شوند؛ به همين جهت بايد آنها را با قواعد ديگری به نام قواعداعلال درمان کرد.به عبارت ديگر، حرف علّه دربعضی از موارد به جهت ايجاد سبکی و سهولت در تلفّظ، تغيير میکند که اين تغيير را اعلال می گويند.
تغيير، گاهی به قلب کردن حرف علّه است؛ مانند: تغيير«قََََََََََََوَلَ» به «قَالَ» که به آن اعلال «قلبی» گويند.
تغيير، گاهی به ساکن کردن حرف علّه است؛ مانند: «يَقوُ لُ» به «يَقُولُ» که به آن اعلال «سکونی» گويند.
تغيير،گاهی به حذف کردن حرف علّه است؛ مانند: تغيير، «لِيَدعُو» به «لِيَدعُ» که بهآن اعلال «حذفی» گويند.
قاعده مثال (معتلّ الفاء)
قاعده (1): مضارع مثال واوی، اگر بر وزن «يَفعِلُ» باشد، «واو»آن حذف می شود.
مانند: وَجَدَ -» يَوجِدُ -» يَجِدُ، لِيَجِد، جِد وَلَدَ -» يَو لِدُ -» يَلِدُ، لِيَلِد، لِد
وَصَلَ -» يَوصِلُ -» يَصِلُ، لِيَصِل، صِل (مثال از متن خطبه 6 نهج البلاغه ، اصغری)
اين قاعده در چند فعلِ مضارع بر وزن «يَفعَلُ» نيز جاری است؛ مانند:
وَسَعَ (گسترد) -» يَوسَعُ -» يَسَعُ، لِِيَسَع، سَع و...
*نکته: قاعده شماره (1) در مضارع مجهول امر و مجهول جاری نمی شود؛ مانند:
وَجَدَ -» يُوجَدُ -» لِيُوجَد وَصَلَ -» يُوصَلُ -» لِيُصَل(صرف مقّدماتی حمید محمدی ص 117و 118 )