جدول اعراب الفاظ و نکات صرف و نحو خطبه2
شرحنهجالبلاغه(مدرسوحيد)، ج 2 ، صفحهى 193و194و195 از لوح فشرده دانشنامه علوی. شرحها
«اللّغه»
صفّين- مثل سجّين- محلّهايست از بلاد جزيره در ميان دجله و فرات، بعضىها از بلاد سوريا دانستهاند، نونش اصلى است، وزنش (فعيّل)- مثل- ظلّيم- ضليّل، ابن ابى الحديد مىگويد- اگر گويند پس اشتقاقش از چيست قيل- اگر اسم حيوانى باشد ممكن است بگوئيم- صفن الفرس- وقتى كه قائم باشد با سه پا، و چهارم را بطرف حافر وا داشته باشد، صفن- يصفن- صفونا- يا اين كه بگوئيم- صفن القوم- زمانى كه صف كشيده باشند اگر مشتقّ باشد- از صفّ- بكسر صاد ممكن است نونش زايد باشد- مثل غسلين استتمام- استفعال است از تمام- استسلام- از سلام- استعصام- از عصم
استعين- متكلّم است از استعانه و ال- يئل- و الا- بمعنى نجات- از باب- ضرب- يضرب- اصلش يوئل- واو حذف شده، مصاص- خالص- مصّ- يمصّ- مصّا- امتصاص- تمصّص- مصمصة ليسيدن بطرف زبان.
اهاويل- جمع- اهوال جمع- هول- جمع جمع است- مثل- انعام- اناعيم عزيمة- قصد مقطوع دحر- يدحر- دحورا- طرد- مرضاة- رضا رضوان- مصدر است.
«الاعراب»
ابن ابى الحديد گفته (صفيّن) اسم است غير منصرف (تانيث- و تعريف) شارح خوى مىگويد: امّا- تعريف- مسلّم است، تانيث- غير لازم است (زيرا كه)- همچنان كه تفسيرش- بارض- و بقعه جايز است، همچنان جايز است تفسيرش بمكان و موضع احمده- فعل- فاعل- ضمير (ها) منصوبست بمفعوليّت- مراد- (اللّه) است استتماما- استسلاما- استعصاما- فاقة- منصوبند- بمفعول (له) مفعولند بفاعل فعل معلّل به- كه (احمد) است، انّه لا يضلّ من هداه جمله مستانفه بيانى جواب سؤال مقدّر- گويا كسى مىپرسد چرا استعانه مىنمائى بكفايتش- جواب مىگويد (انّه لا يضل- إلخ- و جمله و (لائيل من عاداه) عطف است به آن، و ضمير- (فانّه ارجح ما وزن) محتمل است راجع باشد به (حمد) كه مستفاد است از (احمد) و محتمل است راجع باشد به (اللّه)،
و (اشهد) عطف است به (احمده) (ان لا اله الّا اللّه) كلمه (ان) منصوب است بنزع خافض- اى (اشهد به ان- لا- اله اله) نافيه جنس- لام- تبريه- (اله) اسمش است- مبنى بر فتح- خبرش محذوف است بناء بر مشهور- نحو- (لا فوت) (اى لا فوت لهم- و لا ضير- اى- لا ضير علينا- و حذف خبر لاء نافيه را بنى تميم لازم مىدانند، و خبر محذوف (لا اله) (موجود) است- اى- لا اله موجود)- ايراد وارد مىشود باين تقدير: اين نفى نمىكند- امكان اله معبود بحقّ را- كه غير خداوند تعالى باشد- زيرا كه امكان اعمّ است از موجود- تقدير چنين مىشود (لا اله موجود معبود بحقّ موجود نيست- امّا امكانش ممكن است، و بعضى گفته: (خبر) (ممكن) است و بآن اشكال مىشود باين كه آنم مقتضى وجود بالفعل نمىشود، زيرا كه تقديرش چنين مىشود (لا اله ممكن) معبود بحقّ ممكن نيست- امّا وجودش- نه يعنى مقتضى وجود نمىشود- اثبات وجود معبود بحقّ نمىكند و بعضى گفته: (لا اله مستحقّ للعبادة)- و فيه- كه دلالت نمىكند بنفى تعدّد مطلقا و زمخشرى گفته- (لا اله الّا اللّه) تامّ است و چيزى محذوف نيست بلكه اصل اين كلمه- اللّه اله- مبتداء و خبر است، همچنان كه ميگوئى- زيد منطق- سپس اداة حصر وارد شده پس- خبر مقدّم شده (اله) و مركّب شده با- لا- همچنان كه مبتدأ با- لاء- مركّب شده در- لا رجل فى الغار- پس در- لا اله الّا اللّه- (اللّه) مبتدأ مؤخّر است- و آله- خبر مقدّم- و بدين قاعده يخرج مىشود نظاير اين كلمه- نحو (لا سيف الّا ذو الفقار- لا فتى الّا على) توضيح يعنى- لا سيف- خبر مقدّم است لا فتى خبر مقدّم- (علّى) مبتداء موخّر است،