اسناد اعراب از کتاب شرح نهج البلاغه مدرس‏وحيد

ج 2    ، صفحه‏ى 195

و (اشهد) عطف است به (احمده) (ان لا اله الّا اللّه) كلمه (ان) منصوب است بنزع خافض-  اى (اشهد به ان-  لا-  اله اله) نافيه جنس-  لام-  تبريه-  (اله) اسمش است-  مبنى بر فتح-  خبرش محذوف است بناء بر مشهور-  نحو-  (لا فوت) (اى لا فوت لهم-  و لا ضير-  اى-  لا ضير علينا-  و حذف خبر لاء نافيه را بنى تميم لازم مى‏دانند، و خبر محذوف (لا اله) (موجود) است-  اى-  لا اله موجود)-  ايراد وارد مى‏شود باين تقدير: اين نفى نمى‏كند-  امكان اله معبود بحقّ را-  كه غير خداوند تعالى باشد-  زيرا كه امكان اعمّ است از موجود-  تقدير چنين مى‏شود (لا اله موجود معبود بحقّ موجود نيست-  امّا امكانش ممكن است، و بعضى گفته: (خبر) (ممكن) است و بآن اشكال مى‏شود باين كه آنم مقتضى وجود بالفعل نمى‏شود، زيرا كه تقديرش چنين مى‏شود (لا اله ممكن) معبود بحقّ ممكن نيست-  امّا وجودش-  نه يعنى مقتضى وجود نمى‏شود-  اثبات وجود معبود بحقّ نمى‏كند و بعضى گفته: (لا اله مستحقّ للعبادة)-  و فيه-  كه دلالت نمى‏كند بنفى تعدّد مطلقا و زمخشرى گفته-  (لا اله الّا اللّه) تامّ است و چيزى محذوف نيست بلكه اصل اين كلمه-  اللّه اله-  مبتداء و خبر است، همچنان كه ميگوئى-  زيد منطق-  سپس اداة حصر وارد شده پس-  خبر مقدّم شده (اله) و مركّب شده با-  لا-  همچنان كه مبتدأ با-  لاء-  مركّب شده در-  لا رجل فى الغار-  پس در-  لا اله الّا اللّه-  (اللّه) مبتدأ مؤخّر است-  و آله-  خبر مقدّم-  و بدين قاعده يخرج مى‏شود نظاير اين كلمه-  نحو (لا سيف الّا ذو الفقار-  لا فتى الّا على) توضيح يعنى-  لا سيف-  خبر مقدّم است لا فتى خبر مقدّم-  (علّى) مبتداء موخّر است،

ج 2    ، صفحه‏ى 196

شارح بحرانى را كلاميست در اينجا مؤيّد اين تقدير بوجه احسن و نيكو-  بدانكه هر چه مقدّر نمايند اينجا اين كلمه را از مفاد اطلاقش بيرون ميكنند و افاده تخصيص مى‏نمايد كه آن تخصيص بنفسه مراد نيست و آن تخصيص را انسان دريابد در صورت تقدير در نفس خود پس اولى اينست كه خبر (الّا اللّه) باشد و محتاج تقدير نباشيم، (وحده) منصوب است بحاليّه-  بتاويل (متوّحدا) و بعضى از نحويّين گفته‏اند (وحده) منصوب است بمفعوليّه فعلش محذوف است تقديرش-  نيفرد وحده و جمله حاليّه است على اىّ حال، اين-  وحده-  حال موكّده است مضمون جمله سابقه را لا شريك له) حال است بعد حال، (شهادة) منصوب است مفعول مطلق-  (اشهد) (ممتحنا و معتقدا) صفت است بشهادة-  صفت بحال متعلّق-  كه عبارت از-  اخلاصها-  و مصاصها-  باشد-  مثل-  زيد ابوه منطلق-  و جمله-  نتمسّك بها-  و ندّخرها-  جمله صفيّة،